قسمت اول: تاریخچه ومقدمه

قسمت اول: تاریخچه ومقدمه

اصفهان را می توان یکی از معروف ترین مناطق ایران در جهان دانست که قرن هاست به نصف جهان شهره است. وجود بیش از شش هزار اثر تاریخی در استان اصفهان سبب شده لقب نصف جهان برازنده این خطه ارزشمند از سرزمین ایران باشد. اصفهان آمیزه ای از میراث های فرهنگی باشكوه و طبیعت زیباست كه پیشینه ای به قدمت تاریخ تمدن و فرهنگ ایران دارد. آثار متعدد و با ارزشی که از دوره های مختلف تاریخی در شهرهای مختلف این منطقه برجای مانده، اصفهان را به موزه ای هنریتاریخی طبیعی تبدیل کرده که بازدید از آن در لیست آرزوهای گردشگران ایران و جهان قرار دارد.

شهر اصفهان از روزگاران کهن تا کنون به نام های: آپادانا، آصف‌هان، اسباهان، اسبهان، اسپاتنا، اسپادنا، اسپاهان، آسپدان، اسپدانه، اسپهان، اسپینر، اسفاهان، اسفهان، اصباهان، اصبهان، اصپدانه، اصفاهان، اصفهان، اصفهانک، بسفاهان، پارتاک، پارک، پاری، پاریتاکن، پرتیکان، جی، دارالیهودی، رشورجی، سپاهان، سپانه، شهرستان، صفاهان، صفاهون، نصف جهان و یهودیه سرشناس بوده است .بیشتر نویسندگان بر این باورند که چون این ناحیه پیش از اسلام، به ویژه در دوران ساسانیان، مرکز گرد آمدن سپاه بود و سپاهیان مناطق جنوبی ایران، مانند :کرمان، فارس، خوزستان، سیستان در این ناحیه گرد آمده و به سوی محل نبرد حرکت می‌کردند، آنجا را «اسپهان» گفته، سپس عربی شده و به صورت «اصفهان» درآمده است .این شهر دارای واژگان کهن تری است که با نام کنونی آن، هیچ گونه پیوندی ندارد، مانند: انزان، گابیان، گابیه، جی، گبی، گی، گابا .

یاقوت حموی، می‌نویسد :اصفهان یا اسپهان از کلیه اسباه است که به معنی سپاه و سگ می‌باشد.

استاد پورداود، می‌گوید:ارزش این وجه اشتقاق فقط در این است که می‌رساند در لهجه قدیم اصفهانی، اسباه به معنی سگ نیز بوده است. پورداود یادآور شده است که بطلمیوس، جغرافی نگار سده دوم میلادی، نام این شهر را «اسپدان» نگاشته، سپس می‌گوید واژه اصفهان روی اسپاهان قرار گرفته که خود شامل سپاه به معنی ارتش و هان اسم مکان، یعنی جای سپاه است .

نویسنده کتاب حدودالعالم از این شهر به نام «سپاهان» یاد کرده، می‌گوید :سپاهان شهری عظیم است و آن دو شهر است: یکی را جهودان خوانند و یکی را شهرستان و در هر دو منبر نهاده‌اند.

محمد حسین بن خلف تبریزی، درباره نام اصفهان، نوشته است :اصباهان، معرف اسپاهان است و آن شهری است مشهور در عراق و نام اصلی او این است و نام مقامی است از جمله دوازده مقام موسیقی و آن را اصفهانک نیز خوانند.

در کتیبه‌های پارسی هخامنشی، انزان شامل ناحیه اصفهان بوده و پیش از کورش، مرکز قدرت هخامنشیان در این ناحیه بوده و پس از کورش انزان به گابیان تبدیل یافته و استرابن هم آن را به همین نام خوانده است و گابیان رفته رفته به جی تغییر یافت.

هرتسفلد نگاشته است :اصفهان نام بلوکی از ولایت پریت کان و نام شهر «گبی» بوده است. گبی بعدها «گی» و سپس عربی شد و به «جی» تبدیل یافت .

در سده 2 میلادی، نام گبی و اسپدانا در نقشه بطلمیوس دیده می‌شود. وی «اسپدانا»ی پارسی زمان هخامنشی را از کتاب ارتستنس، مدیر کتابخانه اسکندر مقدونی برداشته بود. در یک نقشه جهان نما که 100 سال پیش از بطلمیوس ترسیم شده است، این نام به صورت ساسانی «سپانه» یعنی سپاهان نگاشته شده و معنی آن، جای لشگریان است .اسکندر مقدونی هنگام دنبال کردن داریوش هخامنشی به پارتاک یا پارک یاگی آمد و آن را گشود و اکسازر را که والی شوش بود به حکومت پارتاک گمارد. تاریخ نگاران پیشین، پارتاک را پاریتاکن نامیده‌اند که به پارسی آن روزی پرتیکان می‌گفتند و امروز فریدن می‌خوانند. پرتیکان به تمامی ناحیه اصفهان اطلاق می‌شده است .

مفضل سعدبن حسین مافروخی اصفهانی، نویسنده کتاب محاسن اصفهان درباره نام اصفهان، می‌نویسد :و همچنین گفته‌اند که اصل لفظ نام اصفهان، اسفاهان بود، چرا که در ایام فرس، گودرزبن گشواد بر آن مستولی و مالک بود و هر وقت که پای اقتدار در رکاب استظهار آوردی هشتاد پسر صلبی او با او سوار گشتند، همه سواران جنگی فرزانه و جملگی دلاوران فرهنگی مردانه زیارت بر احفاد و اشیاع و عباد و اتباع چون سوار می‌شدند مردم می‌گفتند اسفاهان، یعنی لشکر، تداول کلام، عوام اصفهان را بدان نام نهاند.

مافروخی بار دیگر سخن از سپاه و سپاه گیری به میان آورده، می‌گوید: در روایت است که اردشیر بابکان گفت هرگز هیچ ملکی بر غلبه و استیلا هیج ملک قدرت نداشت تا اصفهانیان مدد بنمودند و پرویز گفت کار ملک بر ما قرار نگرفت الا به معاونت مدد اهل اصفهان و انوشیروان لشکر و سپاه اصفهان را بر تمامیت لشکرهای جهان تفصیل داد و از میان ایشان اهل فریدن را اختیار کرد .

ابن اثیر در کتاب اللباب می‌نویسد:اصفهان به کسر اول یا فتح آن شهر بلاد جبال است و آن را از آن جهت اصفهان گفته‌اند که معرف سپاهان است و سپاه به معنی لشکر و هان علامت جمع است و اینجا محل تجمع سپاه بوده است .

حمزه اصفهانی بر این باور بود که واژه اصفهان یا اسپاهان از سپاه گرفته شده که در فارسی به معنی قشون و سگ است. لاکهارت نیز بر این باور بود که از روزگار پارتها، واژه اسپاهان به این ناحیه اطلاق شده است .

گفتار بالا می‌رساند که این نام با سپاه و سپاه گیری بستگی داشته است و شاید چنین نقشی را «جی» به عهده داشته است نه «یهودیه» که گسترش آن، اصفهان کنونی را به وجود آورده است. واژه سپاه در پارسی باستان به معنی اسب نیز آمده است، زیرا اسب جزو کار سپاه بوده است چنانکه یاقوت حموی، می‌گوید سپاه برابر اسب است و همین اصفهان را جایگاه سپاهیان دانسته است. در نزد آریاییها باارزش و محترم بوده است و بسیاری از بزرگران و نام‌آوران ایرانی به نام اسب نامگذاری می‌شده‌اند، مانند: گشتاسب ، لهراسب و جاماسب ، که همه این نامها واژه اسب دارند .

عمر، خلیفة دوم مسلمین متوجّه شد یزدگرد پس از شكست نهاوند در گوشه و كنار ایران سفر كرده و به مخالفت می‌پردازد و در صدد است مقدّمات جنگ مجددی را فراهم كند و به همین منظور وارد اصفهان شده است. عمر به عبدالله بن عتبان فرمان داد تا با قشونی به طرف اصفهان حركت نماید. در این موقع اصفهان دارای نیروی عظیمی بود كه تحت فرمان پاذوسپان كه عرب او را «فاذوسفان» می‌نامید، اداره می‌شد. فرمانده قوای مدافع اصفهان نیز مردی سالخورده به نام « شهربُراز جادویه» بود. او سپاهی جمع‌آوری نمود و آماده نبر شد و به رغم پیری و ناتوانی با عبدالله عتبان كه مردی شجاع و مبارز بود به جنگ تن به تن پرداخت و كشته شد كه سپاه او راه فرار پیش گرفتند. به علت اینكه «شهربُراز» سالخورده بود اعراب او را شیخ می‌خواندند، به همین مناسبت محل این جنگ «رستاق الشیخ» نامیده شد.پس از این شكست، جی كه در مشرق اصفهان كنونی است و آن روز از مراكز پرجمعیّت و آباد بوده، به محاصره دشمن درآمد. پاذوسفان اصفهان كه حكم شاه را داشت، از شهر خارج شد و به عبدالله پیغام فرستاد كه بهتر آن است كه از سپاه من و تو كسی كشته نشود. تو شخصاً با من مبارزه كن. اگر مرا كشتی این سپاه تسلیم تو خواهد شد و اگر من تو را كشتم آن وقت من دانم و اعراب. عبدالله كه مردی مبارز به شمار می‌آمد، این شرط را قبول كرد. در هنگام مبارزه و حمله اول پاذوسفان اصفهان، عبدالله ازاسب به زمین افتاد ولی با سرعت و در كمال چالاكی باز بر اسب پرید و سوار شد. پاذوسفان هم به او گفت من دلیری تو را آزمودم و نخواستم تو را بكشم وگرنه میدانستم نیزه را به قلب تو فرو ببرم، ولی از كشتن تو دریغ دارم، ما آماده صلح هستی. بدین گونه سپاه عرب بدون هیچ مانع و جنگ و جدالی وارد اصفهان شد و بدین ترتیب دین اسلام به اصفهان راه یافت.

پس از اینكه مردم اصفهان دین مبین اسلام را پذیرفتند، با فرهنگ و هنر غنی خود دست به تصفیه آن زدند. آنچه را كه به صورت خرافات و ملحقات وارد مكتب اصلی شده بود، زدودند. مراكز مهم و زیبایی به نام حوزه، مدرسه و مسجد جهت نشر افكار و عقاید و آیین اسلام بنا كردند. استادان و دانشمندان نخبه ایرانی و اصفهانی به تدریس و تألیف و ترجمه پرداختند و حاصل زحمات خود را به نام آثار اسلامی در جهان منتشر ساختند. اگرچه بیشتر اهالی اصفهان تا دیرزمانی پیرو اهل سنت و جماعت بودند اما از دوران حكومت صفویه كه مذهب شیعه اثنی عشری در اصفهان رواج كامل یافت حوزه‌ها و مدرسه‌ها و مساجد،مركز تعلیم و نشر كتب و آیین شیعه گردید و اكثر سلاطین صفویه در توسعه و رواج تشیّع تلاش و فعالیّت داشتند.

اولین پادشاه سلسله ی صفویه،شاه اسماعیل است. که اجدادش،مریدان را مذهب شیعه آموختند.شاه اسماعیل را شاه شیعیان میخوانند و علمای ترک عثمانی در فتاوای خود نوشته بودند که قتل یک شیعه ی ایرانی افضل از کشتن هفتاد عیسوی است.تشکیل حکومت متمرکز صفوی هم زمان با دوره ی رنسانس و حرکتهای استعماری اتفاق افتاد.تشکیل این حکومت با وجود امپراتوری عثمانی که مانع بزرگی بر سر راه حرکات استعماری اروپاییان قرار گرفت.شاه اسماعیل به لحاظ این که ایران را بار دیگر استقلال بخشید و دولت و ملت مستقلی تاسیس نمود و نیز اصول و عقاید شیعه را مذهب ملی قرار داد،مورد محبت ایرانیان بود.شاه، سفرهایی به سراسر سرزمین تحت حکومت خود داشت وی در سفر طولانی خود به اصفهان،چند اقدام اساسی انجام داد که میتوان، به تصرف قلعه طبرک و تسخیر خزاین پادشاهان و اهمیت دادن به بهسازی میدان نقش جهان اصفهان،اشاره کرد. در دوران شاه تهماسب نیز توجه به آبادانی کشور و از جمله اصفهان،به صورت چشمگیری دیده میشود که تعمیر صفه ی مقصوره ی مسجد جامع شهر،نمونه ای از آن است(جعفری،1377،صص44و46). در دوره ی شاه تهماسب جمع کثیری از مردم اصفهان به طاعون مبتلا شدندو از بین رفتند.سرانجام شاه عباس اول،به حکومت رسید و کشمکش های سیاسی بخصوص با امپراتوری عثمانی که در غرب قرار داشت موجب جابجایی متوالی پایتخت از غرب به مرکز ایران گردید.بدین طریق پایتخت از اردبیل به تبریز و از آنجا به قزوین و سرانجام به اصفهان انتقال یافت.
اصفهان در حمله مغول و تیمورلنگ خسارتهای زیادی دید. تیمور لنگ از هفتاد هزار سربریده مردم این شهر، مناره‌ای برپا کرد و به گفته نویسنده کتاب حبیب السیر، در اصفهان جز زنده رود، کسی زنده نماند. از دوران افشاریه و زندیه در اصفهان آثار مهمی نمانده است، ولی در زمان قاجاریه به کوشش مردان خیر چند بنای قابل توجه ایجاد شد.

وعده ما هر جمعه راس ساعت هفت صبح ضلع جنوبی پل آذر مقابل فرهنگسرای فرشچیان. برای شرکت در برنامه‌های رکابزنی تفریحی انجمن نیازی نیست که یک دوچرخه‌سوار حرفه‌ای باشید، کافیست تا در موعد مقرر با دوچرخه در محل حضور پیدا کنید. منتظر دیدار شما در جمعه این هفته هستیم.

آخرين جمعه هر ماه صرف صبحانه در كنار همركابان